کتابِ صوتیِ «سورة الغراب»| بخش ۲| محمود مسعودی
کتابافون/ketabaphon - A podcast by Ketabaphon

Categories:
سورة الغراب نوشتهی محمود مسعودیبا صدای پدرام فرهادیفرقسمت دومهمین چند جمله میتواند کلید درک رمانی باشد که به هیچ وجه سر سازگاری با خوانندهاش ندارد. باید آرام و بیاعتنا کرخت شد تا رفتهرفته خوابی تو را در بگیرد که قرار نیست در هر جملهاش لزوماً معنا و مقصودی نهفته باشد چون «خواب مثل داستان حساب و کتاب برنمیدارد. بدقلقی میکند، زبانش را هی عوض بدل میکند. نمیشود هیچ جور کتابچۀ لغتمعنیای برایش سر هم کرد. اگر ترجمهشدۀ خوابها را میشد دید و فهمید که خلاصه چه میخواسته بگوید یا نگوید، خوب بود. البته آنوقت دیگر نمیشد خواب. میشد از آن داستانهایی که من خوشم نمیآید.» (صفحه ۶۵)و گویی که نویسنده خوابهایش را مستقیم به قلم آورده و با ما قسمت میکند: «به هر حال اینها را کسانی گفتهاند که خودشان هم میخوابیدهاند. چه بسا وقتی که خواب بودهاند اینها را گفتهاند. بعد که بیدار شدهاند به خیالشان رسیده در بیداری گفتهاند، زودی دادهاند چاپخانه، حروفچین هم برایشان چاپ کرده.» (صفحه ۶۷)به همین دلیل است که مانند خواب، راوی در چشم برهمزدنی عوض میشود، حتی در یک جمله. روایت از اولشخص به دومشخص میرسد و برعکس، تا آنجا که همهچیز معنای معمول خود را از دست میدهد. به نظر میرسد راوی دو شخصیت بیشتر پرداختشده دارد؛ ایوب و تراب که دائم در حال حرف زدن با یکدیگر هستند و گاه ایوب میشود که خطاب به تراب حرف میزند و گاه تراب خطاب به ایوب و گاه هر دو - یعنی همان راوی- خطاب به یونس.در عین حال یک کلاغ هم راوی است که او هم دو شخصیت دارد و ما دائم جدال درونیاش را در دیالوگهایش با خودش- یا با تراب- شاهدیم؛ دیالوگهایی که گاه در یک جمله چند بار مخاطبشان جابجا میشود که نتیجهاش جملاتی است بس غریب: «جلوی خودم را میگرفتم که غارغارت در نیاید» (صفحه ۱۷۰) یا «با احتیاط از پشت تختهسنگی که بودم درآمدی» (صفحه ۱۷۲).#سورة_الغراب#محمود_مسعودی#رادیو_فردا #پدرام_فرهادیفر #کتاب_گویا #کتاب_صوتی #کتاب_بدون_سانسور Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.